این کتاب حاوی شیرین ترین و اصیل ترین لطیفه های ایرانی است که تابحال در هیچ کتابی یکجا جمع نشده است. این لطیفه ها که به لطیفه های قاصد نام گرفته است، تمامی آنها از دهان مردم وطن خودمان جمع آوری شده و هر یک از آنها بازگوی حقیقتی دلنشین می باشد که روز ممکن است یکی از آنها را از دهان مصاحب خود بشنوید یا خودتان برای کسی بازگو کنید.
از متن کتاب :
قاصد و شام مجانی
شبی قاصد شنید که در خانه یکی از ثروتمندان عروسی است و شام می دهند . فورا خود را به آن خانه رسانید . وقتی می خواست داخل شود دربان جلو او را گرفت . گفت ببخشید مثل این که شما دعوت ندارید .
قاصد گفت : حالا که او احمق بوده و برای من دعوتنامه نفرستاده من که نباید مثل او احمق بشوم و شام به این خوبی را از دست بدهم . برو کنار بگذار بروم تو .
قاصد و آدم بی مصرف
شخصی به نزد قاصد آمد و گفت : دستوری به من بده تا عمرم زیاد شود . قاصد بی مقدمه از او پرسید شما به چه چیزی علاقه دارید ؟
آن شخص گفت : منظورتان را نمی فهمم . قاصد گفت :
آیا شما مشروب زیاد می خورید ؟
آن شخص جواب داد : نه نه نه . اصلا و ابدا . من از مشروبات الکلی خوشم نمی آید .
قاصد پرسید : شما زیاد سیگار می کشید ؟
– نه نه . من اصلا با دخانیات میانه خوبی ندارم .
قاصد باز پرسید : شما عابد هستید و عمر خود را با دعا و ثنا می گذرانید ؟
نه نه نه . من اصلا به بهشت و دوزخ کار ندارم .
در این موقع قاصد که حسابی از کوره در رفته بود گفت :