کتاب ” فریاد ” در قالب ۸ فصل توسط ” نیما شهسواری ” تنظیم شده که تقدیم علاقمندان می شود .
در برشی از این کتاب می خوانیم :
زندگی مثل همیشه در حال پیشرفت بود و من هم سوار بر این قطار نباید از قافله اش عقب می ماندم . به سرعت در پیش بودم . هر روز صبح زود از خواب برمی خاستم و به دانشگاه می رفتم .
کم کم امتحانات هم آغاز میشد و من باید با این رقابت رو در رو سربلند بیرون می آمدم . شاید محیط دانشگاه دیگر مثل دوران کودکی نبود اما باز هم در برابرم رقابتی تمام و کمال در پیش بود تا بتوانم از همه پیشی بگیرم . قدرت این را داشته باشم تا در این راه سربلند به پیش روم .
از این رو برنامه ی زندگی ام خیلی منظم بود . صبح ها باید به دانشگاه می رفتم . وقتی به خانه می آمدم بعد از کارهای معمول یک نفس سرم در میان درس و جزوه ها بود .
به سختی اوقات را میان مطالعه می گذراندم و سعی می کردم در این هدفی که در برابرم بود سربلند و پیروز باشم و بیشترین راه رسیدن به آن را در همین خواندن های مداوم می دیدم . هرچند گاهی هم زمان فراغت نصیبم می شد و به دیدن گربه و بچه گربه ها می رفتم .
گاهی با مادر پدر و آراز وقت صرف می کردم . فیلم تماشا می کردیم و گاهی با دوستانم برای گشت و گذار بیرون می رفتیم . دوست داشتم با این کارها حواسم را بیشتر متمرکز درس ها کنم .
مثل تمام دوران گذشته این بار هم خودم در برابر خودم سربلند باشم . این داستانی بود که به درازای عمر هماره در برابرم بود .
هر وقت به دوران امتحانات می رسیدم این مبارزه درونم بیشتر از پیش میشد …