اين پاورپوينت عكس ندارد
بیماریهای چشم
طريق تشخيص امراض چشم
•مرض يابس ساذج بود.
•مرض مادى باشد
•مرض دموى باشد.
•مرض صفراوى باشد.
•مرض بلغمى باشد.
•مرض سوداوى باشد
•مرض شركى دماغى بود
• مرض شركى معدى باشد.
•مرض چشم به مشاركت تمام بدن باشد.
• به مشاركت اعضاى هضم باشد.
علاج کلی
تعدیل مزاج
تقویت
تنقیه
امراض شرکی
درمان امراض شرکی
• اصول درمان شناسی
بیماریهای چشم
•دکتر محمد یوسف پور
•بیماریهای چشم
•مزاج چشم؟
• گرم و تر
• امراض چشم گاهى خاص مىباشد و گاهى به مشاركت عضو ديگر
•اقرب اعضاى مشارك چشم؟
•دماغ و سر و حجب داخلى و خارجى آن است و بعد از آن معده و سائر اعضاى ديگر
•و هر مرض چشم كه به مشاركت حجاب خارج افتد از خطر سالم تر باشد.
•و ايضا امراض عين بعضى متعدىاند مثل رمد و بعضى مورثى مثل سبل
•بیماریهای چشم
•در تابستان به سبب كثرت صعود مواد در آن و در ربيع به سبب سيلان مواد و در خريف به سبب فساد آن اكثر افتد
•و از امراض چشم بعضى خاص بملتحمه است مثل رمد و طرفه و ودقه
•بعضى خاص بقرنيه مثل بياض
•بعضى خاص بعنبيه مثل زرقه
•بعضى خاص بحدقه مثل التساع و ضيق و نزول الماء
•بعضى خاص بروح مثل خيالات و كورى و ضعف بصر
•بعضى برطوبات مثل جمود و زيادت انعقاد
•طريق تشخيص امراض چشم
•بدان كه شناخت امراض چشم از دو وجه كنند يعنى از كميت او:
•در خفت و ثقل
•و از ملمس او
•و حركت او
•و عروق او و رنگ او
•و مقدار او در عظم و صغر
•و فعل خاص او يعنى بينائى و حال چيزى كه از آن سائل شود
•و حال انفعالات او
•طريق تشخيص امراض چشم
•پس اگر شخصى شكايت مرض چشم نمايد:
• اول دريافت كنند كه مرض ساذج است يا مادى چنانچه سؤال كنند كه در چشم سبكى معلوم ميشود يا گرانى و از چشم چرك برمىآيد يا نه؟
•پس سبكى چشم و عدم خروج چرك بگويد مرض حار ساذج بود
•و اگر ملمس سرد و حركت ثقيل و عروق دقيق خفى و انتفاع از گرمى و تضرر از سردى باشد مرض بارد ساذج بود.
•
•
•و اگر ملمس صلب
•در حركت خفيف
•عروق خالى
•چشم كوچك و خشك
•نفع از ترى و ضرر از خشكى باشد
•
•مرض يابس ساذج بود.
•
•اگر ملمس نرم
•حركت ثقيل
•چشم بزرگ
•حسن ادراك شيء بعيد نسبت بقريب
•چرك بسيار
•و انتفاع از خشكى و تضرر از ترى باشد
•
•مرض رطب ساذج بود.
•
•
•و اگر گرانى چشم
•خروج چرك
•
•مرض مادى باشد
•
•پس اگر حرارت ملمس
•سرخى چشم
•خروج اشك
•انتفاخ و درور عروق
•ضربان صدغين
•با هم چسبيدن پلك بود
•
•مرض دموى باشد.
•
•
•و اگر با وجود گرمى ملمس
•سرخى مائل بزردى
•اشك قليل گرم و حاد
•نخس
•التهاب
•قلت التصاق جفن بود
•
•مرض صفراوى باشد.
•
•و اگر برودت ملمس
•سرخى خفيف مائل به سفيدى
•گرانى شديد
•الصاق پلك
•چرك بسيار
•تهبج
•اشك
•مرض بلغمى باشد.
•
•
•و اگر ثقل يا تيرگى رنگ
•قلت التصاق پلك
•و ديگر آثار مرض يابس ساذج بود
•
•مرض سوداوى باشد
•
• اگر با مرض چشم بعض دلائل آفات دماغ مثل صداع و ثقل سر و غيره نيز شريك باشد
•مرض شركى دماغى بود
•پس اگر مشاركت بواسطه حجب داخل قحف باشد ابتداى وجع و الم و تمدد از عمق و غور چشم محسوس شود
•و قلت انتفاخ اجفان بود
•و در اين صورت اگر با وى كثرت عطسه و دغدغه بينى و خارش چشم و حنك و بينى بود بر ماده حار.
•و اگر آنچه سيلان يابد غليظ بارد بود بر ماده بارد دلالت كند
•و اين مشاركت به سبب سوء مزاج ساذج كمتر افتد.
•
•
•و اگر مشاركت با حجاب خارج قحف باشد و از آن ماده بچشم متوجه بود
•ابتدا تمدد از پيشانى احساس نمايد
•و ضربان در عروق خارج سر ظاهر گردد
•و مضرت و انتفاخ قريب پلك بيشتر باشد
•و با سرخى چشم و روى و گرمى سر و پيشانى و پرى رگهاى خارج سر بود.
•
•
•و اگر اختلاف احوال چشم به اختلاف حال خلا و امتلاى معده يافته ميشود
•و با قىء و تهوع و كرب معده بود
•و حال آفت معده در اشتها و هضم از پيشتر ظاهر گردد
• مرض شركى معدى باشد.
•
•
•و اگر غلبه ماده در جميع بدن
•و انقطاع استفراغات معتاده
•و ثقل بدن معلوم گردد
•مرض چشم به مشاركت تمام بدن باشد.
•و اگر فساد رنگ بدن و ترهل باشد
• به مشاركت اعضاى هضم باشد.
•
•علاج کلی
• تعديل مزاج و تركيب بود
•دوم تقويت جميع قواى عين
•سوم تنقيه چشم از فضول
•تعدیل مزاج
•و هر مزاج كه اراده تعديل آن كنند يا جبلى باشد پس تعديل آن بسيار دشوار بود و در مدت مديد تمام شود و هر كسى را كه اين حاصل شود بايد كه در آن به ادويه بسيار ضعيف ابتدا كنند بعده در تقويت آن ادويه اندك اندك بغير سختى تدريج نمايند و هر گاه انحراف در تأثير ادويه در يابند از آن قصر نمايند و راحت دهند و بضعيف تر عود كنند اين همه مع تعهد تنقيه باشد.
•و اما اگر مزاجى كه اراده تعديل آن كنند مزاج حادث باشد تعديل آن سهل تر باشد ليكن مع ذلك مختلف بود چه تسخين در ابتداى امر آسان بود.
•و اگر امر طول كند دشوار گردد.
•و اما تبريد در ابتدا دشوار تر بود و در آخر امر سهل باشد.
•و اما در ترطيب و تيبيس خطر متقارب بود و ترطيب عسرتر باشد
•
•
•
•تقویت
•و اما تقويت قواى عين احتياج در آن بدو امر بود
•يكى اصلاح ماكول و مشروب و اين چنان كنند كه از آن خون معتدل القوام متين مولد روح روشن صاف پيدا شود و اين امر تمام ميشود بآنكه صالح الجوهر بود
•و مستعمل شود به نحوى كه سزاوار است نه كم چندانكه از فرط جوع خون تيز و گرم گردد و نه بسيار كه آن فاسد گردد
•و بعد تناول آن حركت سخت و خاصه جماع نكند.
•و ايضا خواب نكند مگر بعد الانحدار او
•و كثرت شرب آب بعد آن هضم را خراب كند و تكثير ابخره نمايد.
•
•
•تنقیه
•و اما تنقيه چشم از فضول و در آن احتياج به تنقيه بدن و سر و معده بود
•و رياضت اطراف در جذب فضول چشم و تحليل آن نافع است و اين بمثل مشى آهسته بود.
•و اگر آن با سكون سر و نواحى آن باشد افضل بود و مثل رياضتى كه انسان در آن پاى خود را به قوت و عجلت حركت دهد و بعد از آن از منع تصعد ابخره چاره نباشد
•و در اكثر امر اين تصعد از معده بود و آنچه در آن نفع كند بعد طعام تناول قسب و زيتون خام كم نمك است و همچنين كشنيز خشك به شكر و نبق نيكوست و كذا زعرور
•و لا بد است از اجتناب فواكه و بقول مثل كدو خيار و ثوم و بصل و شفتالو و حوبانى
•و احتراز از امتلا و تخمه و فساد هضم
•و تعهد بتليين طبيعت ضروريست زيرا كه قبض طبع شديد الضرر بچشم است و لهذا اسهال اگر مفرط نگردد چشم را بسيار نفع كند.
•
•امراض شرکی
•و اما تدبير صحتى كه مهيا بحدوث سوء مزاج با فساد و بنيه و مستعد بدان باشد
•و در اكثر امر اين استعداد به سبب خلل حادث در عضو مشارك چشم بود و اولى اعضا بدين سر ست
•و اكثراً اين وقتى باشد كه امتلا بدان حادث شود
•درمان امراض شرکی
• اين تمام ميشود بسه امر:
• يكى تنقيه آن عضو و اين چنان باشد كه از آن استفراغ مواد زائد كرده شود يا بانفراده اگر امتلا خاص بدان باشد و يا مع استفراغ همه بدن اگر امتلا عام بود
•و دوم تقويت چشم تا مواد مندفعه آن عضو قبول نكند
•سوم بند كردن راه ميان هر دو
•و اين راه گاهى از داخل بود چنانچه مشاركت ميان چشم و دماغ از طريق حجب داخلى باشد و بند كردن اين دشوار بود و افضل اشيا دران نوشيدن شربت خشخاتش با پوست آن است
•گاهى اين راه مشاركت ميان چشم و سر از طريق سمحاق باشد و بند كردن اين آسان بود به سبب سهولت وصول ادويه بدان از خارج چنانچه آن ادويه طليعه و اضمده باشد كه بر پيشانى و پلك نهند و در آن قبض و تقويت يا با برودت و يا با حرارت باشد
•به حسب مواد و آب و طلاى جيدست و همچنين آب عوسج و آب بارتنگ و آب حى العالم و آب برگ بهى و آب برگ سيب و آب عصى الراعى هر كدام از اينها كه باشد مفرد يا با قاقيا و زعفران گاهى تضمين جهنه شقل اين آبها يا بسفرجل كوئفته يا به سبب كوفته ميكنند
•
•امراض اذن
•امراض گوش
•بیست و چهار مرض:
•اوجاع اذن و ورم و بثره آن و طرش و دقر و صمم و دوى و طنين و صفير و قرحه و آكله و ناصور گوش و دخول هوام و تولد كرم در گوش و دخول آب و سيماب در گوش و سده گوش و سيلان رطوبت از گوش و انفجار دم و حكه گوش و اورام بيخ گوش و قلاع اذن و رض اذن و انقلاع اذن و هرب اذن
•حفظ صحت گوش
• مدام اعتنا نمايد بحال گوش و پرهيز نمايند از گرمى و سردى و رياح بسيار و بارد و سموم و گرد و غبار و دخان و اشياى غريبه از آبها و حيوانات كه داخل گوش نگردند
• و از صداهاى هائله شديده مانند صداى توپ و تفنگ بسيار و آواز عظيم نزد گوش
•و اجتناب نمايد از تناول اغذيه غليظه بارده مؤلد رياح و حاره مبخره و مسكرات پى در پى و اكل قديد لحوم مملحه و عدس و باقلا و بادنجان و مانند آن
•اجتناب از تخمه و امتلا و خصوصاً خواب بر امتلا و كثرت كلام و سخن كردن بآواز بلند و نعره زدن
•اجتناب از قى بسيار و حركات عنيفه و كثرت جماع و حمام بسيار و بيدارى.
•ادامه
• براى حفظ گوش چرك او پاك كنند
•در هر هفته يكبار روغن بادام تلخ در آن بچكانند كه اين دواى عجيب است در حفظ صحت گوش
•هنگام خواب پنبه در گوش نهند
•هر سال تعاهد تنقيه دماغ به حبوب و ايارجات نمايند
•واجب است مراعات آنكه در گوش اورام و بثور و قروح پيدا نشود چه اينها مفسد گوشاند
•و چون علامات بثور در گوش از التهاب در گوش و سر دريابد شياف ماميثا در سركه انگورى حل كرده در گوش بچكانند و در حال صحت نيز اين را در هفته يك مرتبه بچكانند كه امان مىيابد از نزول نوازل و اوجاع و اورام و بثور و قروح
•چكانيدن زياده محلول در روغن بادام تلخ يا روغن استه زردآلوى تلخ حافظ صحت قوت سامعه و مقوى آن است.
•
•ادويه مبرده يا مسخنه زياده از قدر واجب در گوش استعمال نكنند
•معالجه جميع امراض اذن به تدريج نمايند و كثرت ادويه قويه دفعهً جايز نيست كه به سرسام حار يا بارد مؤدى مىگردد
•بايد كه در امراض مادى تنقيه بتفاريق كنند
•استعمال ادويه موضعيه از قطورات و ادهان و اضمده و اطليه و نطولات و مراهم و غيرها بعد از يك هفته و بعد فصد و حجامت و مسهل و غيره هر يك به حسب واجب و خلط غالب باشد نه قبل از آنها
•اوجاع اذن-اسباب
•یا از سوء مزاج
•يا ورم
•يا بثره
•يا بسبب تفرق اتصال حادث شود
•سوء مزاج اذن
• يا حار بلا ماده باشد مانند آنكه بسبب هواى گرم يا ريح گرم بخارى از سير در آفتاب به ايام سمائم عارض شود و خصوصاً هنگامى كه انتقال نمايد از آن بسردى دفعهً و يا غسل نمودن به آب گرم و داخل شدن آن در گوش و يا داخل شدن آبى كه در آن قوت حرارت غالب باشد مثل كبريتى و نفطى و غيره يا وضع ادويه حاره بر گوش و يا حار با ماده دموى و يا صفراوى باشد و يا بارد بدون ماده به سببى از اسباب مضاده اسباب مذكوره باشد از هواى سرد يا ريح سرد چنانچه در فصل زمستان از وزيدن باد سرد شمالى افتد و خصوصاً كه انتقال نمايند هر دو دفعهً از گرمى يا آب سرد و يا آبى كه بر آن قوت شىء بارد غالب باشد يا وضع ادويه بارده و يا بارد و يا ماده ريحى بارد غليظ مرتقى از معده يا منحل از فضول در سر به سوى گوش و يا خلطى چسپنده يا سودا و درد گوش حادث به سبب ورم و بثره در آن يا اورام بثور حاره يا بارده باشد و حادث به سبب تفرق اتصال مانند ريح ممدد و يا قروح و يا جراحات بود و از جمله اقسام تفرق اتصال بعد سقطه و يا ضربه حادث مىگردد و صعب ترين اوجاع گوش وجعى است كه از ورم گرم غائص بهم رسد و لا سيما چون ماده ردى بود و اين باتب لازم مىباشد خصوصاً وقتى كه مؤدى باختلال عقل گردد.
•