فهرست
چکيده: 1
مقدمه. 1
زبان فارسي در قرن هفتم و هشتم. 8
نتيجهگيري: 11
منابع و مآخذ: 12
چکيده:
زبان فارسي، زباني است که امروزه بيشتر مردم ايران، افغانستان و تاجيکستان و قسمتي از هند و ترکستان و قفقاز و بين النهرين بدان زبان سخن ميگويند و نامه مينويسند و شعر ميسرايند. تاريخ زبان ايران تا هفتصد سال پيش از مسيح روشن و در دست است و از آن پيش نيز از روي آگاهي علمي ديگر ميدانيم که در سرزمين پهناور ايران – سرزميني که از سوي خراسان (مشرق) به مرز تبت و ريگزار ترکستان چين واز جنوب شرقي به کشور پنجاب و از نيمروز (جنوب ) به سند و خليج فارس و بحرعمان و از شمال به کشور سکاها و سارماتها (جنوب روسيه امروزي) تا دانوب و يونان و از مغرب به کشور سوريه و دشت حجاز و يمن ميپيوست - مردم به زباني که ريشه و اصل زبان امروز ماست، سخن ميگفتهاند. زردشت پيامبر ايراني ميگويد که ايرانيان از سرزميني که «ايران ويچ» نام داشت و ويژهي ايرانيان بود به سبب سرماي سخت و پيدا کردن ارواح اهريمني کوچ کردند و به سرزمين ايران درآمدند. دانشمندان ديگر نيز دريافتهاند که طايفهي «ايريا» از سرزميني که زادگاه اصلي آنان بود برخاسته گروهي به ايران و گروهي به پنجاب و برخي به اروپا شتافتهاند و در اين کشورها به کار کشاورزي و چوپاني پرداختهاند و زبان مردم ايران و هند و اروپا همه شاخه هايي هستند که از آن بيخ رسته و باز هر شاخ شاخهي ديگر زده و هر شاخه اي برگ و باري ديگر گون بر آورده است. مقاله حاضر تحت عنوان «زبان و ادبيات فارسي و نقش آن در پيشرفت علوم انساني اسلامي» از انقراض ساسانيان تا پايان قرن هفتم و هشتم ميباشد.
کليد واژه : زبان فارسي، پيشرفت علوم انساني - اسلامي
مقدمه
دولت ساساني با شکستهاي پياپي سپاهيان ايران از لشکر اسلامي در جنگهاي ذات السلال (١٢ هجري ) و قادسيه (١٤ هجري ) و جلولاء (١٦ هجري ) و نهاوند (٢١ هجري ) سرنگون شد و پيشرفت مداوم مسلمين در داخلهي شاهنشاهي ايران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجري به طول انجاميد سبب استيلاي حکومت اسلامي بر ايران گرديد و ايرانيان براي قروني محدود و معدود تحت سيطرهي غرب درآمدند.
در همين اوان کتبي مانند دينکرت، بندهش، شايست ناشايست، ارداويرافنامه،گجستگ ابالش، يوشت فريان، اندرز بزرگمهر بختکان، ماديگان شترنگ، شکندگمانيک ويچار و امثال آنها به زبان پهلوي نگاشته شد که بسياري از مطالب مربوط به ايران پيش از اسلام و آيين و روايات مزديسنا و داستانهاي ملي در آنها محفوظ مانده است. مؤلفّان اين کتب غالبا از روحانيون زرتشتي بوده و به اين سبب از تاريخ و روايات ملي و ديني ايران قديم اطلاعات کافي داشته اند، از اين گذشته درتمام ديوانهاي حکام عرب در عراق و ايران و ماوراءالنهر تا مدتي از خط و لهجهي پهلوي استفاده ميشده است با همهي اين احوال پيداست که غلبهي عرب و رواج زبان ديني و سياسي عربي به تدريج از رواج و انتشار لهجهي پهلوي ميکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شده و جاي خود را به لهجات ديگر ايراني داد. پيداست که اين نفوذ سياسي و ديني و هم چنين مهاجرت برخي از قبايل عرب در داخله ايران و آميزش با ايرانيان و عواملي از اين قبيل باعث شد که لغاتي از زبان عربي در لهجات ايراني نفوذ کند اين نفوذ تا چند قرن اول هجري به کندي صورت ميگرفت و بيشتر به برخي از اصطلاحات ديني مانند : زکوة، حج، قصاص و اداري، مانند حاکم، عامل، قاضي و... و دسته اي از لغات ساده که گشايشي در زبان ايجاد ميکرد يا بر مترادفات اضافه ميکرد مانند : غم، راحت، آخر و... منحصر بود و حتي ايرانيان پاره اي از اصطلاحات ديني و اداري را ترجمه کردند، مثلا به جاي صلوه معادل فارسي آن نماز و به جاي صوم روزه به کار بردند.
ديگر از شاعران مشهور دورهي صفاري در اواخر قرن سوم فيروز مشرقي است که در دستگاه عمر و ليث شاعر بزرگ ديگري ميزيسته است به نام ابو سليک گرگاني، که از او چند بيت نغز درتذکرهها و کتب ادبي و فرهنگها ذکر شده از آن جمله است.
خون خود را گر بريزي بر زمين به که آب روي ريزي در کنار
بت پرستنده به از مردم پرست پند گير و کار بند و گوش دار
يکي ديگر، حنظله باد غيسي است که در قرن سوم ميزيسته، دو بيت او شهرت فراواني دارد:
مهتري گر به کام شير درست شو خطر کن زکام شير بجوي
يا بزرگي و عز و نعمت و جاه يا چو مردانت مرگ روياروي
و ديگر محمود ورّاق هروي از معاصران محمد بن طاهر بوده است از شاعران نام آور اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم، مسعودي مروزي است وي نخستين کسي است که به نظم داستانهاي ملي به شعر پارسي مبادرت کرد و اکنون تنها سه بيت از شاهنامه او باقيمانده است.
دربارهي رودکي گفتهاند که بنهي او را چهار صد شتر ميکشيد و دربارهي عنصري گفته شده است که از نقره ديگدان و از زرآلات خوان ترتيب ميداد و بعضي از شاعران در اين عهد چنان ثروتمند ميشدند که حتي محسود معاصران خود ميگرديدند و گروهي از گويندگان چندان تنعم و جلال داشتند که با غلامان سيمين کمر و زرين کمر و در حقيقت مانند شاهان با موکب خاص از معابر ميگذشتند.
در ميان سلاطين و امرا و وزراي اين عهد بسيار کسان داريم که يا خود شاعر و نويسنده بودهاند مانند: شمس المعالي قابوس و آغاجي و طاهر بن فضل چغاني و امير ابوالمظر چغاني و ابن العميد و صاحب بن عباد و عتبي و جيهاني و ابوالفضل بلعمي و ابوعلي بلعمي و نظاير آنان و يا تشويق و بزرگداشت نويسندگان و شاعران پارسي گوي و تازي گوي به هيچ روي غفلت نداشتند.
دانشنامهي علايي را ابوعلي سينا به خواهش علاءالدوله کاکويه نوشته و بنابر آنچه در آغاز آن آورده آن را به قصد تحقيق در منطق و طبيعيات و هيئت و موسيقي و ما بعد الطبيعه تصنيف کرد ليکن جز به تحرير قسمت منطق و الهيّات و طبيعيات توفيق نيافت و تأليف باقي کتاب (هيئت، هندسه، حساب، موسيقي) را بعد از او، شاگردش ابوعبيد جوزجاني با ترجمه از کتب شيخ بر عهده گرفت و از آن جمله موسيقي را از قسمت موسيقي کتاب الشفا ترجمه کرد سه بار اين کتاب به طبع رسيده و اهميّت آن نخست در آن است که شامل يک دورهي کامل از حکمت مشّاء است که اولين بار به زبان فارسي نگارش يافته و دوم در آنکه شامل بسياري از اصلاحات منطقي و فلسفي به زبان فارسي است.
زبان فارسي در قرن هفتم و هشتم
نخستين موضوعي که در زبان فارسي در اين عهد بايد مورد توجه باشد، آن است که با حملهي مغول و برچيده شدن دربارهاي حامي شعر و ادب فارسي طبعاً شعر و نثر از دربارهاي اصلي و مراکز بزرگ حکومتي بيرون رفت و تنها در دربارهاي کوچکي که ازعهد ايلخانان تا حملهي تيمور در ايران موجود بود، باقي ماند و با اين کيفيت رواج و رونقي که در بازار شعر و ادب وجود داشت از ميان رفت و بيشتر جنبهي عمومي يافت تا درباري. دومين موضوع مهمّي که بايد در اين عصر از باب تغييري که در زبان فارسي ايجاد کرده است مورد توجه باشد، ورود بسياري از کلمات ترکي مغولي است در زبان فارسي. ورود اين لغات و اصطلاحات در نتيجهي تسلّط مغولان و توقّف متمادي آنان در ايران و حکومت بر اين سرزمين، امري طبيعي است. غالب اين لغات از طريق ادارات دولتي و کارگزاران دولت و فرمانهاي سلطنتي و تشکيلات مغولي در ايران و قسمتي از راه حشر سربازان مغول با مردم به وجود آمده است.
نثر در دورهي قرون هفتم و هشتم يعني در دورهي بين حملهي چنگيز و تيمور رونق بسيار داشت .علتش هم اين بود که در آن عهد آخرين اثر نفوذ سياسي خلفا از ميان رفت و بغداد مرکزّيت علمي و ادبي و ديني خود را از دست داد و رابطهي ايرانيان با ملل اسلامي که غالباً زبان عربي را پذيرفته بودند تقريباً مقطوع شد و ديگر جز کساني که تأليفات مشکل علمي ميکردند و به اصطلاحات آماده و طريقهي بحث در مسائل علمي که از پيش در زبان عربي فراهم شده بود احتياج داشتند، باقي نويسندگان حاجتي به تأليف در زبان عربي احساس نميکردند و حتي بسياري از کتب معروف علمي هم از اين پس به زبان فارسي تأليف شد و هرچه از زمان انقراض بني عباس بيشتر گذشت نگارش کتب علمي به زبان فارسي بيشتر معمول شد و تأليف به نثر عربي جنبهي اظهار علم و دانش و تفنن گرفت و به جاي آن بر رونق و رواج نثر فارسي افزوده شد.
نتيجهگيري:
با توجه به مطالعات و تحقيقات به عمل آمده به اين نتيجه ميرسيم که زبان و ادبيات فارسي در طول قرون و اعصار مختلف از توسعه و رواج شگفت آوري برخورداربوده، اين امر معلول علت هايي است که دراينجا به برخي از آنها اشاره ميشود :
١- تعدد امرا و خاندانهاي بزرگ و رجال ثروتمند در ادوار مختلف وسيلهي بسيار بزرگي براي فزوني عدد شعرا , نويسندگان , دانشمندان , طبيبان و... بود.
اين امرا و خاندانها و رجال داشتن مردان فاضل و عالم و نويسنده و شاعر را در دستگاه خود از جملهي لوازم رياست ميدانستند و بنابه رسمي که در تمدن اسلامي جريان داشت هريک سعي ميکردند که دستگاه آنان از اين حيث بر دستگاههاي ديگر برتري داشته باشد و همين امر خود باعث تشويق مردم به تحصيل علم و ادب و تبرز در علوم و ادبيات شده و شاعران و نويسندگان و علما و دانشمندان بي شماري پديد آورده بود که شمارش آنان وآثارشان واقعا دشوار است .
منابع و مآخذ:
١. مختصري در تاريخ تحول نظم و نثر پارسي , صفا ذبيح الله ,١٣٦٨ , انتشارات ققنوس
٢. تاريخ ادبيات در ايران , صفا ذبيح الله , مجلدات اول , دوم , سوم , چهار يک و چهار دو , چاپ ششم ١٣٦٣, انتشارات فردوسي
٣. گنجينهي سخن , صفا ذبيح الله , جلد اول , چاپ چهارم١٣٦٣ ,چاپخانهي سپهر تهران
٤. سبک شناسي بهار محمدتقي , جلد اول و جلد دوم