خلاصه
افزايش دسترسي به آموزش عالي و حركت
به سوي همگاني كردن آن از پيش شرطهاي اساسي توسعه علوم و فناوري در كشور است. با
بررسي افزايش تقاضا براي بهرهمندي از آموزش عالي در علوم پزشكي، موانع اصلي تحقق
آن را ميتوان در علل ذيل عنوان نمود:
1- عدم گسترش مناسب دانشگاهها در جهان
و بخصوص در ايران.
2- پيدايش رشته هاي نوظهور و تنوع
رشته ها.
3- كاستي بودجه دانشگاهها كه تا حدي
زمينه رقابت مندي را در امر پژوهش تضعيف نموده و باعث فرار مغزها مي گردد.
4- نحوه پذيرش نامناسب دانشجو
5- ضعف سيستم مديريتي و عدم كاربرد
مديريت هاي جديد مانند مشاركتي- راهبردي و غيره.
6- عدم انتخاب و گزينش افراد با علاقه
در اين رشته ها كه خود باعث آسيب جبران ناپذير به خود دانشجويان از نظر بخصوص
اختلالات رواني و افسردگي و به جامعه مصرف كننده بهداشتي- درماني مي شود.
7- جدايي از فرايند توسعه ملي و عدم
شفاف سازي.
8- خصوصي سازي غير نهادينه.
راهكارهاي مهمي كه طي تحقيقات بعمل
آمده مي توان طرح نمود شامل:
1- توجه مجدد به ساختار نظام آموزش
عالي در جهت طرح توسعه نظام علمي كشور.
2- لزوم همكارهاي علمي بينالمللي در
راستاي توسعه علمي.
3- پيدايي دانشگاههاي نوظهور و ايجاد
مفهوم جامعه يادگيرند.
4- استفاده از مديريت راهبردي-
مشاركتي و غيره.
5- آينده انديشي بعبارتي در نظر گرفتن
اولويتهاي 15 گانه گروه هزاره دانشگاه سازمان ملل متحد در تحقيقات و برنامه ريزي
در پيشگيري جامعه از ابتلاء به آن معضلات.
6- لزوم تغييرات اساسي و طراحي برنامه
هاي راهبردي در توليد علم و ارتباط با فن آوريهاي جديد.
7- انتخاب بهترين دانشجويان با
استفاده از آزمونهاي شخصيت و تستهاي رغبت سنجي.
8- ضرورت استانداردسازي و ايجاد شبكه
و نرم افزارهاي مناسب بين دانشگاهي و مراكز بهداشتي- درماني.
9- استفاده از روش تفكر انتقادي در
مدرسين و دانشجويان جهت توليد علم و ايجاد روشهاي جديد پيشگيري- در كنترل و درمان
بيماريها در جامعه.
لذا در نتيجه گيري نگارنده تصريح مي
كند كه با ارائه اين نقطه نظر به شوراي برنامه ريزي و آموزش عالي تغيير در روند
محتوي و طراحي برنامه ها بعمل آيد. در ضمن در ساختار دانشگاههاي غير انتفاعي مانند
دانشگاه آزاد نيز در نحوه پذيرش دانشجو علاوه بر استفاده از سيستم حضوري و چهره به
چهره، روش نيمه حضوري نيز امكاناتش فراهم گردد و با ايجاد گروههاي آموزشي برنامه
ريزي نرم افزاري و مولتي مديا زمينه ايجاد ارتباط بيشتر با ساير مراكز بعمل آمده و
علاوه بر توليد علم، به ارتقاء كيفي خدمات در بخش اشتغال دانش آموختگان نيز
پرداخته شود. همچنين به فراگيري نيازهاي بهداشتي درماني، راهبردهاي جديد به مراكز
بهداشتي- درماني و ساير مراكز مانند آموزش و پرورش، كارخانجات، زندانها مراكز
خدماتي فراهم گردد كه باعث افزايش بودجه دانشگاه در اين زمينه نيز گردد.
چكيده
افزايش دسترسي به آموزش عالي و حركت
به سوي همگاني كردن آن، از پيش شرطهاي اساسي توسعه علوم و فناوري در كشور است. در
اين مقاله سع شده است با بررسي افزايش تقاضا براي بهره مندي از آموزش عالي در علوم پزشكي، تبيين مفهوم همكاريهاي علمي بينالمللي
و بررسي تاثير آن بر توسعه علمي، موانع اصلي تحقق آن در ايران مورد بررسي قرار
گرفته و سپس راهكاريهايي براي رفع اين موانع و ارتقاي سطح علمي ارائه گردد.
كليد واژگان: توليد علم، موانع، راهكارهاي توسعه علمي، عصر اطلاعات فناوري.
مقدمه
ضرورت توليد علم و همگاني كردن آن، از
پيش شرطهاي اساسي برنامه اولويتهاي ملي توسعه علوم و فناوري در كشور است. دوره اي
كه آموزش عالي، عمدتاً نخبهگرا بود و به طبقات متوسط و حداكثر برخي لايه هاي
مجاور و پيراموني آن اختصاص داشت، سپري شده است. آموزش عالي در جهان امروز، از دهه
هاي پاياني قرن بيستم، روبه همگاني شدن گذاشته و بصورت تقاضاي اجتماعي در آمده
است. بويژه كه با ظهور عصر اطلاعات، نياز به دانش و علم بيش از هر وقت ديگر در گذشته، جنبه حياتي
به خود گرفته است. به سخن ديگر اين تحولات ساختاري موجب دانشبر شدن زندگي
شده است، زندگي در ابعادي بسيار عميقتر و گسترده تر از پيش به دانش و اطلاعات متكي
شده است. مفهوم كسب و كار نيز بر اثر اين تغيير ساختاري، عميقاً دگرگون شده است.
كاريدي در برابر كار فكري بيش از بيش، كم ارزش شده و مفاهيمي همچون «كارمند دانش»
يا كارگر مغزي به ميان آمده است.
سازمانهاي كار و خدمات ني، الگوي سازمان يادگيرنده
را پيش رو دارند. هر يك از كاركنان اين سازمانها نه تنها بايد در شغل خود بلكه
درباره شغلهاي همجوار و همه فرايندهاي كار، مديريت و محيط كار، بصورت مداوم اطلاعات
تازهاي به دست آورند تا بتوانند در چرخههاي كاري، حضور موثر داشته باشند (15).
شايد بتوان گفت تا سالهاي آغازين دهه
1980 ميلادي دانشگاهها عمدتاً سنتي بودهاند. (1980 و Litten)
از دهه 1980 ميلادي دانشگاهها دچار
مشكلات عديده شدند، تقاضاي فزاينده براي رشته ها و درسهاي منفرد دانشگاهي، ناتواني
دولتها در تأمين بودجه سنگين آموزش عالي، فشار ناشي از رقابت جهاني در عرصه هاي
عقيق و توسعه، ضرورت تطابق فعاليتهاي آموزشي دانشگاه با بازار كار از آن جمله است.
تحولات اجتماعي و فناوري در دو دهه
پاياني سده بيستم ميلادي سبب توجه بسيار افزونتر به گسترش دانشگاهها در كشورهاي
پيشرفته صنعتي شده است. براي نمونه تعداد دانشجويان ثبت نام شده در دانشگاههاي
اتريش بين سالهاي 1980 تا 1995 ميلادي به دو برابر رسيده است (1999 و Sporn). اين نمود به “مردمي شدن”دانشگاه
معروف شده است، كه در نقطه مقابل نخبه گرايي دانشگاههاي سنتي است. افزايش تقاضا
خود ناشي از عواملذ عديده بوده است.
براي نمونه تا سال 2005 شركتهاي
امريكايي افزون بر 15 ميليارد دلار براي آموزش كاركنان خود هزينه مي كنند (17).
اين تقاضاها ايجاب مي كند تا دانشگاهها به گسترش مناسب و همگام با افزايش تقاضا
بپردازند.
همانطور كه در ايران نيز به اين موج
فزاينده افزايش تقاضا حدود يك ميليون و چهارصد هزار نفر جهت شركت در آزمون سراسري
امسال مواجه بوده ايم. در حالي كه پذيرش كل دانشگاهها اگر آموزش عالي حدود 600
هزار نفر است.