چکیده :
مقایسه
مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی و والدین کودکان عادی شهر اراک
به منظور بررسی مشکلات روانشناختی والدین کودکان ناتوان هوشی
تعداد 100 نفر از والدین کودکان ناتوان هوشی با 100 نفر والدین کودکان عادی مورد
مقایسه قرار گرفتند . افراد مورد نظر ازوالدین دانش آموزانی بودند که در مدارس
استثنایی و عادی شهر اراک در پایه های دوم تا پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل بودند .وبا
روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند
از تعداد کل نمونه 100 نفر را مادران و 100 نفر را پدران تشکیل می دهند به این
ترتیب که والدین کودکان ناتوان هوشی را 50 مادر و 50 پدر و والدین با کودکان عادی
نیز شامل 50 پدر و 50 مادر می باشد.
همچنین وجود مشکلات روانشناختی در پدران و مادران با کودکان ناتوان هوشی
مورد مقایسه قرار گرفت . نتایج آزمون t مستقل برای دو گروه از والدین نشان داد که والدین با کودکان ناتوان هوشی
مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه با والدین کودکان عادی تجربه می کنند .
تفاوت بین آنها در زمینه های شکایات جسمنانی ، حساسیت فردی ، افسردگی ، اضطراب ،
پرخاشگری ، روان پریشی و حالات وسواسی معنا دار بوده و در زمینه های ترس مرضی حالت
پارانوئیدی تفاوت معناداری بین والدین دو گروه وجود ندارد ، نتایج آزمون t
وابسته برای بررسی وجود یا عدم وجود تفاوت بین پدران و مادران با
کودکان ناتوان هوشی نشان می دهد که مادران مشکلات روانشناختی بیشتری را در مقایسه
با پدران تجربه می کنند و تفاوت بین پدران و مادران در زمینه های شکایات جسمانی،
حساسیت بین فردی ، افسردگی ، پرخاشگری ، اضطراب ، حالات وسواسی تفاوت معنی داری
وجود دارد ودر زمینه های ترس مرضی ، روان پریشی و حالات پارانوئیدی تفاوت معناداری
بین پدران و مادران کودکان با ناتوانی هوشی وجود ندارد .
مقدمه
انسانها براي
تامين نيازهاي مادي ، معنوي و عاطفي خويش
گروه تشكيل مي دهند. يكي از
طبيعي ترين گروه هايي كه مي تواند نيازهاي انسان را ارضاء
كند خانواده است. فلاسفه و متفكران از
ديرباز مدعي اين نظريه بوده اند كه
خانواده نهادكليدي در ساختار اجتماعي هر جامعه است وهرچه سلامت ورشدخانواده بيشتر
باشد، بالندگي جامعه نيز افزون ترخواهد بود . برهمين اساس در فرهنگهاي مختلف
همواره تمهيداتي براي رشد هر چه بيشتر خانواده تدبير شده است. با شروع تحولات نوين
ميل محققان به ارزشيابي عملي نظريه هاي
موجود شدت گرفت وبه تبع آن ، نظريه مذكور نيز به محك آزمايش گذاشته شد. از جمله
شاپ و يندتفلت
(1994)نشان دادند كه بين تعامل هاي
خانواده وآسيب شناسي رواني آنان ارتباط وجود دارد. (حسینی فر ،1384)
خانواده يك نظام
اجتماعي واز ارکان جامعه مي باشد كه ازطريق تفاهم بين زن وشوهر تشكيل مي گردد.
وظيفه خانواده مراقبت از فرزندان وتربيت انها،برقراري ارتباط سالم اعضاء با هم و
كمك به استقلال كودكان است حتي اگر كودك كم توان ذهني باشددر هر صورت كودك يكي از
اعضاء نظام خانواده است. كودك كم توان ذهني و والدين نه تنها بريكديگر
تاثير متقابل دارند ، بلكه ساير اعضاي خانواده يعني ديگر فرزندان را تحت تاثير
قرار مي دهند در اين زمان آرامش خانواده از بين مي رود و تمام نگاههاي خانواده به
سوي كودك معلول معطوف مي شود، به بيان
ديگر معلوليت يكي از فرزندان مانع آن مي شود كه خانواده بتواند كاركردهاي متعارف خود را به نحوئ مطلوب داشته باشد(ديسون2000)از
جمله اين كاركردهاتامين محيطي دلپذيربراي اعضاء و ايجاد پايگاهي براي برقراري
روابط اجتماعي اعضاءبا ديگران است. زن وشوهر هر كدام خوديا ديگري را مسئول تولد
فرزند معلول مي دانند ومشاجرات خانوادگي از همين جاشروع مي شودودر نهايت ممكن است
به طلاق وجدايي ،مشكلات روحي، رواني وبرهم خوردن سازگاري اعضاي خانواده منجر شود.
وجود كودك معلول مي تواند ضايعات واثرات
جبران ناپذيري بر وضعيت بهداشت رواني
خانواده داشته باشد. پدرومادرممكن است از داشتن چنين فرزندي به شدت رنج ببرندودچار
حالاتي همچون افسردگي، اضطراب پرخاشگري ،ترس وخجالت شوند وآروزي مرگ داشته باشند. (ملک
پور ، 1376).
تولد کودک معلول در روابط خانوادگی تغییراتی را ایجاد
می کند به خصوص اگر معلولیتی شدید باشد یا کودک دارای معلولیتهای چندگانه باشد این
تغییرها شدید خواهد بود.
معمولاً مادر بیشترین ضربه روحی را متحمل می شود و شاید بسیاری از مهارتهای
مربوط به مراقبت از کودک را از دست بدهد و از طرف دیگر توجهش به دیگر اعضای
خانواده کاهش پیدا کند.در چنین مواقعی نقش دیگر اعضای خانواده حساس تر و سنگین تر
می شود.
واکنش اعضای خانواده تا حد زیادی به میزان سابقه
فرهنگی ، باورها و ارزش های آنان بستگی دارد.همچنین تولد فرزند معلول یا ناتوان
ذهنی در خانواده ای که دارای مشکلات مالی و ارتباطی است چه بسا موجب انحلال و از
هم پاشیدن خانواده بشود.به تدریج کودک بزرگ می شود و والدین دل مشغولی استقلال
کودک می شوند.
به راستی آیا او می تواند مستقل زندگی کند؟ بسیاری
از مادران شیوه بیش حمایتی پیش
می گیرند که ممکن است برای مدت طولانی ادامه پیدا کند و متاسفانه نمی توان به
راحتی بر آن غلبه کرد.این موضوع به خصوص از سال های نوجوانی به بعد اهمیت ویژه ای
می یابد و ممکن است مشکلاتی را به دنبال داشته باشد.(علیزاه ، 1384).