امنيت انرژي
امنيت انرژي موضوعي
ديگر در شكل دهي ژئواستراتژي قفقاز جنوبي است. امنيت انرژي امروزه در سطح بين
المللي از اولويت بالايي برخوردار است و ايالات متحده، اتحاديه اروپا و ناتو توجه
خود را به تهديدات متوجه اين امر معطوف داشته اند. مجموع كشورهاي اتحاديه اروپا در
حال حاضر 50 درصد از انرژي مورد نياز خود را وارد مي كنند ( ايالات متحده 58 درصد
از نفت مصرفي خود را وارد مي كند ) و تا سال 2030 اين رقم بالغ بر 70 درصد خواهد
شد. علاوه بر اين كشورهاي عضو اتحاديه اروپا 25 درصد از انرژي مورد نياز خود را از
روسيه وارد مي كنندكه اين رقم احتمالا در سال 2030 به 40 درصد خواهد رسيد ( 45
درصد ديگر انرژي مورد نياز اتحاديه اروپا از خاورميانه تامين مي شود). در كنار اين
وابستگي رو به افزوني ، اكنون به ويژه پس از اعمال فشار روسيه به اوكراين جهت
افزايش بهاي گاز مصرفي اين كشور در اواخر سال 2005، ديگر آشكار شده است كه سلاح
انرژي به جزئي اساسي از سياست خارجي و
امنيتي روسيه تبديل شده است.
اهميت ژئوپولتيك
قفقاز جنوبي بر وجود منابع انرژي در اين منطقه نيز مبتني است . امنيت در قفقاز
ضرورتي حياتي جهت انتقال بدون وقفه نفت و گاز خزر است. منطقه درياي خزر (آسياي
مركزي و قفقاز جنوبي ) در بردارنده 3 تا 4 درصد از ذخائر نفت و 4 تا 6 درصد از ذخائر گاز جهان هستند. سهم
قفقاز در منابع نفت و گاز جهان به خودي خود قابل توجه نيست اما در شرايط عدم
اطمينان به جريان نفت از خليج فارس با توجه به واقيات موجود و نيز امكان استفاده
روسيه از انرژي به عنوان يك ابزار قدرت نمايي، انتقال انرژي درياي خزر و آسياي
ميانه (ازبكستان و تركمنستان ) به مصرف كننده هاي غربي از طريق قفقاز اهميتي حياتي
يافته است.
اهميت منطقه همچنين
در پي سياستهاي كشورهاي مصرف كننده انرژي غربي كه در صدد كاهش وابستگي خود به منابع
انرژي روسيه و خاورميانه هستند، افزايش يافته است. شماري از كشورها و سازمانهاي
غربي در تلاشند تا به انحصار روسيه در انتقال انرژي اوراسيا با ايجاد خطوط انتقال انرژي
بديل پايان دهند. از اين روست كه خط لوله نفت آتاسو – آلاشانكو ( بين قزاقستان و چين)، بخط لوله باكو ـ تفليس ـ
جيحان و باكو – تفليس – ارزروم ( بين گرجستان، تركيه، آذربايجان و قزاقستان ) خط
لوله گاز ناباكو ( بين اتحاديه اروپا، تركيه، بلغارستان، روماني، مجارستان و اتريش
) در حال طراحي، ساخت بوده و بعضا عملياتي شده است.
فرونشاندن مناقشات
فروزان
واشنگتن به دليل
سرمايه گذاري خود در بخش انرژي و نيز به خاطر منافع ژئوپولتيك خود در منطقه،
علاقمند به قفقاز جنوبي همراه با ثبات و امنيت است. مناطق جدايي طلب گرجستان – آبخازيا و اوستياي جنوبي – به مناطقي تبديل شده اند كه بيشترين منافع را براي
بازيگران منطقه در بردارند. روسيه، صرفنظر از تنش هايش با گرجستان، نقش چندان بي طرفي در اين مناقشات بازي نمي
كند. و از آن به عنوان عامل نفوذ و تاثير در برابر غرب بهره مي برند.
اهداف مشخص و آشكار
اند: غرب و روسيه در اين آرزو هستند كه به
بازيگر اصلي در قفقاز جنوبي تبديل شوند اما روسيه معمولا تحت فشار بوده است تا از
اين منطقه عقب نشيني كند. يكي از تاكتيك هاي روسيه براي مقابله با اين تحولات فعال
ساختن مجدد مناقشات فروزان منطقه به منظور كاستن از ميزان پيشرفت غربي ها در حل
وفصل آنها است. اين امر به ويژه براي گرجستان كه سعي در جذب سرمايه گذاري غربي ها
و پيوستن به ناتو دارد سخت تر است.
به نظر مي رسد اين
تنش ها مادامي كه قدرتهاي فرامنطقه اي و سازمانهاي وابسته به آنها نتوانند به
تفاهم و يا «همزيستي مسالمت آميز برسند » ادامه خواهد داشت. در اين شرايط راه حلي
براي اين اختلافات متصور نيست. به نظر مي رسد اين مناقشات – كه براي توسعه اقتصادي قفقاز جنوبي مضر هستند – تا زماني كه كشورهاي مذكور در ساختارهاي اروپايي پذيرفته
شوند ادامه يابند.
چشم انداز مناقشه
آذربايجان و ارمنستان بر سر قره باغ كوهستاني نيز همانند مناطق جدايي طلب گرجستان
است. بازيگران خارجي اصلي در اين مناقشه –روسيه، ايالات متحده و اتحاديه اروپا
- بايد
راهي براي مصالحه و سازش بيابند. در حال حاضر ايالات متحده ضلعي از اين
مثلث است كه بيشترين منافع را در حل و فصل اين مناقشه داراست و تلاشهايي جدي براي
نيل به يك راه حل مبذول مي دارد. هنوز بايد اراده سياسي و خواست عمومي در دو سوي
مناقشه ايجاد شود. به نظر مي رسد فشار سياسي بر آذربايجان و ارمنستان در حال
افزايش است. ايالات متحده – شايد بيش
از اتحاديه اروپا - واجد قابليتهاي نظامي،
سياسي و اقتصادي است و با توجه به سرمايه گذاريهاي خود علاقمند است تا در روند
مذاكرات اعمال نظر و نفوذ نمايد .دقيقا همانند مناطق جدايي طلب گرجستان، شرط اصلي
براي نيل به راه حل مناقشه، هماهنگي با روسيه و همكاري با اين كشور است.