مقدمه
اغلب انسانها به «تكنولوژي»
به عنوان يك رفيق قابل اعتماد مي نگرند؛ به دو دليل، نخست اينكه: تكنيك و صنعت
زندگي را آسان تر، تميزتر و طولاني تر مي سازد. مگر از يك دوست و رفيق چه توقعي
غير از اينها مي توان داشت؟ دوم اينكه: تكنيك از مدتها قبل و از همان آغاز رابطه
اي بسيار نزديك و در عين حال انعطاف ناپذير با فرهنگ داشته است. به دليل همين
نزديكي و اثرگذاري، بررسي تاثير تكنولوژي در فرهنگ چندان ضروري به نظر نمي رسيده
است. تكنيك در زمرة آن گروه از دوستان است كه اعتماد و متابعت ما را طلب مي كند؛ و
از آنجا كه اين دوست نعمتهاي بيشماري را به ما ارزاني مي دارد، اغلب انسانها به
خواستة او تن داده و اعتماد به او و متابعت از او را پذيرفته اند. اما چهره اين دوست
بخش تاريكي نيز دارد، هداياي او مستلزم هزينه هاي سرسام آوري است. اگر بخواهيم
خطرات آن را گوشزد كنيم بايد بگوييم كه رشد افسار گسيخته و غيرقابل كنترل
تكنولوژي، تمام چشمه ها و كانونهاي لازم زندگي و حيات را نابود مي سازد. تكنولوژي
مباني اخلاقي را از فرهنگ زدوده و روابط روحي و رواني انسانها را، كه در حقيقت
ارزشهاي حيات انساني است، به گور مي سپارد. به طور خلاصه: تكنولوژي براي ما هم
دوست است و هم دشمن.
قضاوت تاموس
در يكي از آثار افلاطون، به
نام فايدروس (Phaidros) به داستاني برمي خوريم دربارة يكي از پادشاهان مصر عليا به نام
تاموس.
«روزي يكي از خدايان به نام
تئوت (Theuth) نزد تاموس ميهمان بود. تئوت صاحب اختراعات و دانشهاي بيشماري بود،
از جمله، اعداد، علم حساب، هندسه، نجوم و كتابت. او اختراعات خود را به شاه عرضه
داشته و از او مي خواهد كه مصريان را با اين اختراعات آشنا ساخته و آنان را بهره
مند كند.» سقراط سپس چنين ادامه مي دهد: «تاموس دربارة هر كدام از اين اختراعات
سوال مي كرد و بسته به پاسخي كه از تئوت دربارة فوايد و كاربرد هر كدام مي شنيد،
براساس استنباط خود كه كدام را مفيد و يا مضر تشخيص مي داد، وي را تمجيد و يا سرزنش
مي كرد، بيان تمام آنچه كه تئوت درباره فوايد و كاربرد اختراعات خود به شاه گفته
است موجب اطالة كلام مي گردد. اما زماني كه او موضوع «كتابت» و اختراع «حروف» را
مطرح كرد، به شاه گفت: اين هنر و فن خرد مصريان را بهبود بخشيده و قدرت حافظة آنان
نيز به وسيله اين حروف افزوده خواهد شد. چه مهم ترين كاربرد اين حروف كمك به
يادآوري اندوخته هاي ذهني است. شاه در پاسخ گفت: اي تئوت هنرآفرين! فردي لازم است
تا خواص آنچه را كه آفريده اي روشن سازد ولي شخص ديگري نيز لازم است كه فوايد و
مضرات آفريده هاي تو را براي كساني كه از آن استفاده مي كنند گوشزد نمايد. حتي خود
تو به عنوان پدر و خالق حروف نتيجه اي را كه از فراگيري آن حروف بيان كردي خلاف
فايده اي است كه از آنها برشمردي؛ اين حروف ذهن آموزنده را بيشتر به طرف فراموشي
سوق مي دهد. زيرا اعتماد و اتكا به اين وسيله، كه از خارج باعث يادآوري و به خاطر
آوردن محفوظات است، نيروي دروني و خلاقه دماغي او را كه ماية اصلي قدرت حافظه است
مي كاهد و كم كم از بين مي برد. آنچه تو اختراع كرده اي، در حقيقت براي تقويت
حافظه نيست، بلكه وسيله اي است براي حفظ يك خاطره. و آنجا كه مي گويي به كمك اين
حروف صاحب خرد و شعور برتر مي شوند، در حقيقت سرابي را نشان مي دهي بدون آنكه به
آبي دسترسي باشد. چه زماني كه آنان مطالبي را مي بينند، بدون آنكه آنها را آموخته
باشند، خيال مي كنند جزو دانايان هستند در حالي كه ناداناني هستند كه براي اجتماع
نكبت مي آفرينند و اين در شرايطي است كه خود را خردمند و صاحب شعور مي دانند.
امروزه بر هر كس كه حداقل
لحظاتي به اين واقعيت بينديشد، اين نكته كه گفتيم مبرهن است؛ اما با وجود آن، در
حول و حوش خود انبوهي از «تئوت» هاي مصر و متعصب و پيامبران پرخروشي را كه فقط با
يك چشم ، قدرت نگريستن دارند مي بينيم كه فقط به تواناييهاي صنعت و تكنيك چشم
دوخته اند، بدون آنكه به اين جنبه نيز بپردازند كه تكنولوژي چه چيزهايي را ويران
ساخته است. اين گونه افراد را مي توان «تكنوفيل» (دلباختگان تكنولوژي) دانست كه
مانند يك عاشق كه به معشوق خود نظاره مي كند، به تكنيك مي نگرند بدون آنكه لحظه اي
نقاب از ديگر چهرة آن برداشته و يا حتي ذره اي به عواقب آتي آن بينديشند. اين چنين
انسانهايي خطرناكند و بايد با احتياط با آنان روبه رو شد.
واقعيت اين است كه قراردادي
منعقد مي شود كه براساس آن تكنيك هم مي دهد و هم مي ستاند. فقط كساني كه داراي
قدرت تعقل و عقل سليم هستند مي توانند خود را از هيجان زدگيهاي ناشي از تحول و
نوآوري تكنيك مصون نگاه دارند و عنان از كف ندهند.
اين است كه اگر در موردي و
يا زمينه اي راه را براي صنعت و تكنيك بازگشوديم، بايد تمام تبعات آن را بپذيريم.
زيرا هر چه را كه در توان و بالقوه داراست و بدان منظور فراهم آمده است به انجام
خواهد رساند. تنها وظيفه اي كه ما عهده دار آن هستيم در اين خلاصه مي شود كه اين
كاربرد و هدف و وظيفه تكنولوژي را بشناسيم. به عبارت ديگر اگر راهي را براي ورود
تكنيك به فرهنگ خود باز كرديم، بايد اين امر را با بصيرت و چشمان باز انجام دهيم.
تكنولوژيهاي مهم، «دانش
انحصاري» را براي بهره مندان از خود پديد مي آورد و اين افراد اطلاعاتي را در
«انحصار» خود مي گيرند و اين دقيقا همان نكته اي كه تاموس بيان مي دارد: كساني كه
با بهره گيري و يا به كارگيري تكنولوژي خاصي را در كنترل خود دارند، خواسته يا
ناخواسته و رفته رفته صاحب اقتداري خاص و تسلطي انكارناپذير خواهند شد و آن را بر
كسان ديگري كه از اين قدرت محرومند و افسار اين تكنولوژي را در دست ندارند بي رويه
اعمال مي كنند.
به اين ترتيب، اگر بتوان اين
واقعيت را يك توطئه ناميد، مي توان گفت كه اين امر توطئه يك جامعه و فرهنگ است
عليه خودش.
در اينجا فقط به ذكر يك مثال
مي پردازم كه چگونه تكنولوژي جديد برداشت جديدي از «آنچه واقعيت دارد» را به جاي
استنباط قديمي آن باعث مي شود، و چگونه با خلق يك مفهوم جديد از يك واقعيت قديم، استنباط
قديمي را از همان واقعيت به گور ميسپارد.